 ProZ.com translation contests » |
Source text in English 
— View comments about this source text »
 | The winning entry has been announced in this pair.There were 7 entries submitted in this pair during the submission phase. The winning entry was determined based on finals round voting by peers.Competition in this pair is now closed. |
Entries (7 total) — Expand all entries
- حاضرم سرم رو بدم که بتونم با هر دو دستم کار کنم. 4.13 (9) - تو زندگی وقتی به دو راهی می رسی همینطوری برو. 4.13 (9) -خیلی چیزها رو می تونی ببینی؛ کافیه نگاه کنی. 3.93 (13) - دیگر کسی آنجا نمی رود؛ زیادی شلوغ شده است. 4.63 (7) -وقتی فکر می کنم نمی توانم تمرکز کنم. 3.92 (11) - آینده قرار نیست شبیه چیزی باشه که قبلاً بود . 4.58 (9) - نمی خواهم برای بچه هایم دایره المعارف بخرم! بگذار همانطور که من مدرسه رفتم مدرسه بروند 4.46 (7) - راه را گم کرده ایم؛ اما حسابی دارد خوش می گذرد 4.04 (7) - نصف دروغ هایی که درباره ام می گویند راست نیست. 3.9 (9) - سکه های ده تومنی دیگه دو زار هم نمی ارزن. 4.88 (7) - همه چیز آشناست! انگار همه چیز را قبلاً یک جایی دیده ام. 4.03 (9) - تا وقتی تموم نشده یعنی تموم نشده. 4.53 (9) - خانم لیندسی :" شما خیلی باحال به نظر میاین." یوگی برا: "ممنون ولی شما هم اونقدرها بی حال به نظر نمیاین ها" 4.63 (7) - اگر دنیا بی عیب و نقص بود که دیگر دنیا نبود. 3.9 (11) | Entry #11093 — Discuss  2 Winner
|
برای اینکه کارکشته بشم، سرمو می دم. 1.45 (9) لنگه کفش در بيابان غنیمته. 1.72 (11) بپا تا بفهمی. 1.43 (9) کسی پاشو اونجا نمی ذاره، آخه جای سوزن انداختن نیست. 2.17 (11) نمی شه که هم فکر کرد و هم تمرکز. 2.25 (11) در همیشه رو یه پاشنه نمی چرخه. 2.18 (11) دایره المعارف به چه دردی می خوره، همه چی رو باید تو مدرسه یاد گرفت. 2.17 (11) ما نسل سوخته ایم، هرچند بد نمی گذره. 2.37 (11) نصف دروغایی که راجع به من می گن، راسته. 2.43 (11) گذشت روزگاری که ارزش پول دوبرابر بود. 1.33 (9) همه چی اونقدر آشناست که انگار تکراریه. 2.15 (11) تا وقتی تموم نشه، طی نمی شه. 1.57 (8) خانم لیندسی: شما محشرین. یوگی برا: اما شما زیاد حشری نمی زنین. 1.9 (8) اگه همه چی کامل بود، دنیایی در کار نبود. 1.88 (9) | Entry #11923 — Discuss 0
|
«.دست راستم فدای آن که هر دو دستم کار کنند» 2.62 (11) «.وقتی به شاخه در جاده بر می خورید، بَرَش دارید» 1.55 (9) «.خیلی چیزها را می شود فقط با دید زدن مشاهده کرد» 1.43 (9) «.دیگه مشتری نداره، از بس که شلوغه» 2.18 (11) «.فکر کردن تمرکزم را بر هم می زند» 2.43 (11) «.آینده اون چیزی نیست که قدیما بود» 2.18 (11) واسه بچه هام دایره المعارف نمی خرم. چشمشون کور، مثل بچگی های من با خط [اتوبوس] برن مدرسه 1.55 (9) «.گم و گور شده ایم، ولی خوش می گذره» 1.78 (9) «.نصفِ چاخان هایی که راجع به من می گن صحت نداره» 1.65 (9) «.دیگه پنج تومنی دو زار هم نمی ارزه» 1.9 (11) «.انگار خواب تکراری ببینی: روز نو، روزی از نو» 2.35 (11) «.تا تموم نشده تمومی نداره» 1.63 (9) سرکار علیه لیندسی فرمودند: «دل آرامید.» یوگی بِرا پاسخ دادند: «سپاس، شما هم چنگ به دلنمی زنید.» 1.45 (9) «.اگر دنیا تمام و کمال بود، نبود» 2.1 (9) | Entry #11797 — Discuss 0
|
-"دست راستم را برای ذواليمينين شدن می دهم" 2.65 (9) -"هنگامی که در جاده به چنگالی برخوردید، آن را بردارید." 1.9 (9) -"با نگاه کردن چیزهای زیادی را می توان مشاهده کرد." 2.3 (13) -"کسی دیگر به آنجا نمی رود. بیش از حد شلوغ است." 3.2 (11) - "هنگام فکر کردن، نمی توانم تمرکز کنم." 2.54 (13) -"آینده آنچه سابقاً بود، نخواهد بود." 2.35 (9) - "دایره المعارفی برای فرزندانم نخواهم خرید. بگذارید آنها نیز چون من پیاده به مدرسه بروند." 3.13 (9) - "گم شدیم، اما خوش می گذارنیم." 2.14 (13) -"نیمی از دروغ هایی که درباره من می گویند، حقیقت ندارد." 1.88 (9) -"یک پنج شاهی دیگر ارزش یک ده شاهی را ندارد." 1.68 (9) - "همیشه همچون آشناپنداری است." 1.55 (9) -خانم لیندسی: «بی شک فوق العاده بنظر میرسید.» یوگی برا: «ممنونم، خود شما آنچنان فریبا بنظر نمی رسید." 1.45 (9) - "اگر جهان کامل بود، هرگز نبود." 1.33 (9) | Entry #12082 — Discuss 0
|
.حاضرم سرم را بدهم تا همه فوت و فن کار را یاد بگیرم- 2.18 (11) .هنگامی که به دو راهی میرسی یک راه را برگزین و مسیرت را طی کن- 2.07 (11) . اگر خوب نگاه کنی میتوانی چیزهای زیادی ببینی- 1.62 (11) . دیگر ( از این به بعد ) هیچ کس به آنجا نمیرود چون خیلی پر ازدحام و شلوغ است- 2.22 (11) . نمی توانم هنگام فکر کردن تمرکز کنم- 1.63 (11) . آینده مانند گذشته نخواهد بود- 1.8 (9) .قصد ندارم همه چیز را به فرزندانم آموزش بدهم بلکه میگذارم مثل خودم بچه ها خودشان زندگی را تجربه کرده و از آن بیاموزند - 1.2 (9) . گم شده ایم اما به ما خوش می گذرد - 1.68 (9) . همه چیزهایی که در مورد من می گویند حقیقت ندارد- 2.13 (9) (.به دردسرش نمی ارزد.( ارزشش را ندارد- 1.9 (9) . مثل این است که همه چیز تکرار می شود- 1.88 (9) . تا این مسئله کامل حل نشود خیالم راحت نمی شود- 1.9 (9) . خانم لیندسی: شما واقعا دوست داشتنی هستید- . یوگی برا : ممنون ولی به نظر نمیرسد شما آنقدرها که باید خونگرم و صمیمی باشید 1.9 (8) . اگر این عالم دنیایی کامل و بی عیب و نقص بود اصلا بوجود نمی آمد- 1.45 (9) | Entry #11920 — Discuss 0
|
حاضرم دست راستم رو بدم تا با هر دو دستم بتونم کار کنم . 2.4 (10) موقعی که به دوراهی می رسی ، وای نسا ، برو جلو . 1.9 (10) خیلی چیزها رو فقط با نگاه کردن می تونی یاد بگیری . 2 (10) از بس اونجا شلوغه کسی سر نمی زنه . 1.63 (8) برای اینکه حواسمو متمرکز کنم باید فکر نکنم . 1.7 (10) آینده اونی نیست که فکرشو می کردیم . 1.8 (10) یاد گذشته ها به خیر که بچه ها با زحمت و تقلا و کوشش درس می خواندند و آدم می شدند . 1.25 (8) نمره ام نرسیده ، اما از دیگر مردودها بیشتر آوردم . 1 (8) نصف دروغهایی که راجع به من می گن صحت نداره . 1.8 (10) تومن دیگه به پشیزی نمی ارزه . 2.25 (12) صحنه آشنایی است / احساس آشنایی به من دست می ده . 1.88 (8) تا موقعی که تو بازی هستی بازی تموم نشده / تاموقعی که بازی تموم نشده تو بازی هستی . 1.75 (8) خانم لیندسی : " چقدر باحال هستید " . (معنای دیگر که منظور خانم لیندسی نبوده : چقدر سرد و بی تفاوت هستید) . یوگی برا : " متشکرم ، اما شما هم خیلی داغ به نظر نمی آیید ." 2 (10) اگه دنیا کامل بود کامل نبود . 1.75 (8) | Entry #11761 — Discuss 0
|
- «حاضرم جونم را بدم تا زندگی کنم.» 2.17 (11) - «وقتی توی جاده به یک پیچ میرسی، بردارش.» 1.55 (9) - «محضِ نگاه کردن می‌تونی خیلی چیزها را رعایت کنی.» 1.88 (9) - «دیگه هیچکس نمی‌ره اونجا. از بس که جمعیت می‌ره اونجا.» 2 (9) - «وقتی دارم فکر می‌کنم دیگه نمی‌تونم تمرکز کنم.» 1.9 (11) - «آینده هم دیگه مثل قدیما نیست.» 2.24 (13) - «من که برای بچه‌هام "خر" نمی‌خرم. چون می‌خوام اون‌ها هم مثل من "نخوننش".» 1.23 (9) - «ما گم شدیم ولی بهمون که خوش می‌گذره.» 2.13 (9) - «نصفِ دروغهایی که درباره‌ات می‌گن، راست نیست.» 2.1 (9) - «دیگه سکهٔ پنج سنتی، به اندزهٔ یک ده سنتی هم نمی‌ارزه.» 1.78 (9) - «مثل اینکه همه چیز آشناست، هِی تکرار می‌شه.» 1.85 (9) - «تا چیزی تموم نشه، کامل نمی‌شه.» 1.7 (11) - خانم لیندسِی: «واقعاً که خونسرد به‌نظر میای.» یوگی بِرا: «ممنون، خودت هم خیلی خونگرم به نظر نمیای.» 1.55 (9) - «اگر دنیا کامل بود که اصلاً نبود.» 2 (9) | Entry #11267 — Discuss 0
|
ProZ.com translation contests
ProZ.com translation contests offer a fun way to take a break from your normal routine while testing and honing your skills with fellow translators.
Contests overview
Professional translators (and some novices) take part in ProZ.com translation contests for fun, friendly competition and prizes.Propose a source text
Suggest and provide feedback on source texts for upcoming contests.Winners
See who has won previously.Statistics
See contest statistics.ProZ.com Translation Contests. Patent pending.
